اولین موضوع وبلاگو با بخشی از یکی از غزل های «محمد علی بهمنی» از کتاب «من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم» شروع می کنم. عنوان وبلاگ با الهام از همین شعره.
بین من و تو فاصله هایی ست ندیده
در هر قدمش ، زخم زبانی نشنیده
بنشین و بیاندیش ، هنوز اول راه است
برگشت ندارند نفس های بریده
ناگاه تر از شعر صدا می زنی ام - تا -
پرواز کند این من ِ در خویش تنیده
من مات که با این همه تعجیل - چه باید
- پاسخ بدهم پیک به تأخیر رسیده ؟
با معجزه ی خواب هم این پیر زمانی ست
از این همه گل ، رایحه ای نیز نچیده
شاید که بخندی به من و باورم - امّا :
وقتی که غروبم من و وقتی تو سپیده
وقتی خبرت نیست یکی مثل تو معصوم
یک عمر به پای من و شعرم چه کشیده
باید که به تلمیح ، نه ، باید به صراحت
فریاد کنم : از سرتان هوش ، پریده
در هر قدمش ، زخم زبانی نشنیده
بنشین و بیاندیش ، هنوز اول راه است
برگشت ندارند نفس های بریده
ناگاه تر از شعر صدا می زنی ام - تا -
پرواز کند این من ِ در خویش تنیده
من مات که با این همه تعجیل - چه باید
- پاسخ بدهم پیک به تأخیر رسیده ؟
با معجزه ی خواب هم این پیر زمانی ست
از این همه گل ، رایحه ای نیز نچیده
شاید که بخندی به من و باورم - امّا :
وقتی که غروبم من و وقتی تو سپیده
وقتی خبرت نیست یکی مثل تو معصوم
یک عمر به پای من و شعرم چه کشیده
باید که به تلمیح ، نه ، باید به صراحت
فریاد کنم : از سرتان هوش ، پریده
تاريخ : دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ | 15:20 | نویسنده : علی عابدی |